3 _____ 2 روز .......... تا تولد( آخرین شب سال 90 )
تمام بارداری م نگران این موضوع بودم که نکنه دخملم اسفند به دنیا بیاد من و شوشو دلمون میخواست سال جدید رو با ورود نی نی آغاز کنیم بالاخره همین اتفاق هم افتاد و ما از این بابت خیلی خوشحالیم. چند شبه بی خواب شدم نمیدونم بی خوابیم به خاطر قضیه ی بارداریه یا اینکه مربوط به احساسات و افکار درهمم میشه. همزمان دو احساس متفاوت ترس و هیجان رو با هم تجربه میکنم از یه طرف هیجان زده ام از اینکه بالاخره روز موعود نزدیکه و من میتونم دخترم رو تو آغوش بگیرم از طرف دیگه میترسم روز تولد احساسات غبر از این رو داشته باشم میترسم باهاش احساس غریبگی کنم و نتونم ارتباط مطلوبی برقرار کنم. شایدخنده دار به نظر برسه ولی بعد از نه ماه بارداری و ارتباط تنگات...
نویسنده :
سوسن
23:49