آترینا جوجویی ما 6 ماهه شد
آترینا جوجویی ما 2 مهر واکسن 6 ماهگیش رو زد مثل همیشه خدا رو شکر خبری از تب، درد و بیقراری نبود
این سری دیگه مطمئن شدم آترینای عزیزم درد داره ولی صبوری میکنه آخه جای واکسنش کبود و
سفت شده وقتی به جای واکسنش دست میزنم با پا میزنه زیر دستم که دستم رو بردارم الهی
بمیرم برای دخترم .
قد و وزنش هم خدا رو شکر خوب بود وزن 8400 ، قد 66.
دختر گلم هنوز نتونسته سینه خیز بره دیگه مثل قبلأ تلاش نمیکنه انگار بی خیالش شده ولی با غلت
خوردن همه ی جای خونه میچرخه و خراب کاری میکنه امروز دفترچه ی یادداشت مامان رو تکه تکه کرد
و عکسای سه در چهاری که تازه از عکاسی انداخته بودم رو مچاله کرد.
از یه طرف ناراحت بودم بابت خراب شدن وسایلم از طرف دیگه هم کله قند تو دلم آب میشد که دیگه
دخترم بزرگ شده و میتونه شیطنت کنه.
برای چند ثانیه میشینه و تلاش میکنه چهار دست و پا بره ولی موفق نمیشه.
2 هفته س فرنی و حریره بادام رو شروع کرده ٣ روز هم هست که داره سوپ نوش جان میکنه.
راستی تا یادم نرفته نی نی خاله میترا میکائیل عزیزم 27 شهریور به دنیا اومد وقتی دیدمش خیلی دلم
برای نوزادی هات تنگ شد مطمئنم بعدها که ایشالا بزرگ شدی دلم خیلی برای این موقع هات تنگ
میشه.
از اونجایی که مامانت در امر بچه داری خیلی باتجربه شده (چقدر خودم رو تحویل میگیرم) نی نی خاله
میترا رو روز دوم حموم داد.
جالبیش اینجا بود که وقتی میخواستم قربون صدقه ش برم همه ش میگفتم دخترم . پسرم رو زبونم
نمی چرخید .
مطلب دیگه ای به ذهنم نمیرسه در آخر آترینای عزیزم این رو بدون خیلی دوستت دارم ایشالا که
همیشه تنت سالم باشه دعای من و بابایی همیشه بدرقه ی راهته.
این هم چند تا عکس:
ماشالا به دخترم که همیشه خندانه.
آترینای عزیزم داره تاب بازی میکنه
الهی بمیرم وقتی لثه هاش درد میکنه اینجوری لثه هاش رو به هم میسابه
آترینا و میکائیل جوجویی خاله