آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 8 روز سن داره

آترینا مسافر کوچولوی بهار

سوسو زدن مروارید آترینا از تو صدف

1391/10/29 2:54
نویسنده : سوسن
1,694 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز صبح متوجه شدم یه قسمت از لثه ت سفید شده خوب که بررسی کردم فهمیدم یه مروارید

خوشکل زیر لثه ت آماده ی بیرون اومدنه( البته هنوز تو پیله س).هورااااااااااااااااا

 

دعا میکنم هر چه زودتر مرواریدهای خوشکلت یکی پس از دیگری از تو صدف بیرون بیاد تا از این

درد و رنج راحت بشی.

این روزها من و بابایی درگیر اسباب کشی هستیم و منتظریم امتحانای بابایی تموم بشه تا نقل مکان

کنیم خیلی احساس خستگی میکنم بیشتر خستگی م به خاطر شب نخوابیهامه چون این

شب های اخیر خیلی زود به زود از خواب بیدار میشدی و گریه میکردی. و از طرف دیگه هم روزها 

 مشغول شستن و بسته بندی وسایل هستم که این خود خیلی باعث خستگی م شده. خیلی کارها

 رو سرم آوار شده که نمیدونم وقت میکنم انجامشون بدم یا نه چون خونه ای که داریم میریم بزرگه 

خیلی خرید دارم که تا الان یه مقدارش رو انجام دادم و بقیه ش هنوز مونده اون هم من که سخت

انتخاب میکنم.

از این که داریم به یه خونه ی بزرگتر نقل مکان میکنیم خیلی خوشحالم خیلی ایده ها برای دکوراسیون

اتاق جدیدت دارم خوبیش اینه بزرگه و جا برای کار داره.

 

هر چی بزرگتر میشی شیرین تر و بانمک تر میشی گاهی دلم میخواد یه لقمه ت کنم و قورتت بدم پریروز

دختر همسایه فاطمه جون (7ساله) طبق معمول اومد بهت سر بزنه از من اجازه گرفت که آموزشت بده

بهت میگفت آترینا بگو بابا تو تکرار میکردی دادا فاطمه میگفت اشتباست بگو بابا تو میگفتی بابابابابابا

پشت سر هم فاطمه میگفت اینقدر زیاد نه فقط 2 تا با بگو دوباره تو میگفتی بابابا فاطمه میگفت نه

آترینا یه دونه با اضافه گفتی .....

خلاصه بعد از کلاس آموزش چهار دست پا شدی راه افتادی طرف اتاقت وقتی به چهار چوب در رسیدی

برگشتی طرف فاطمه و با انگشتات اشاره میکردی و میگفتی ب ب ب ب یعنی بیا .

فاطمه همراهت اومد و رفتین تو اتاق و با اسباب بازی هات کلی بازی کردین از اونجایی که من و بابایی

زیاد برات لالایی میخونیم لالالا رو خوب خوب یاد گرفتی عروسکت رو تو بغل میذاری و پشت سر هم

میگی لالالالالالا...

این روزها معنی کلمه نه رو میفهمی وقتی میخوای کاری کنی بگم نه برمیگردی و بهم نگاه میکنی

میخندی و دیگه دست نمیزنی.

دقیق یادم نیست از چند ماهگی بود این موضوع رو من و بابایی فهمیدم . وقتی داری خرابکاری میکنی

 میخوایم دعوات کنیم لحنمون رو جدی میکنیم و صدات میزنیم سریع تشخیص میدی میخوایم دعوات

کنیم اصلا نگاهمون نمیکنی و کار خودت رو انجام میدی هر چی صدات میزنیم جوری رفتار میکنی که

هیچی نمیشنوی همین که لحنمون رو عوض میکنیم و با محبت صدات میزنیم سریع نگاهمون میکنی و

میخندی بارها این کار رو تکرار کردیم همین نتیجه رو داد حتی گاهی چونه ت رو به طرف خودمون

برمیگردونیم ولی نگاهت رو ازمون میدزدی و یه طرف دیگه رو نگاه میکنی.

گاهی هم که جدی نگات میکنیم نگاهمون میکنی و همین طور الکی شروع به خندیدن میکنی و میای

سمتون و میگیریمون و بلند میشی و میگی ده ه ه ه ه ه( این اصطلاح موقعی که داریم باهاش قایم

موشک بازی میکنیم به کار می بریم حالا برای به دست اوردن دلمون یعنی میخواد باهامون بازی کنه)

 

کار خیلی جالبی که انجام میدی و نفهمیدم اصلا از کی یاد گرفتی اینه که کنترل تلویزیون یا هر وسیله

دیگه ای رو میگیری تو دست و چهار دست و پا میشی و اون رو مثل ماشین رو زمین میرونی و همزمان

صدای ماشین رو هم درمیاری. خاله امروز خونمون بود یه دفعه با هیجان صدا کرد سوسننننننننننن بیا

آترینا داره ماشین بازی میکنه من خندیدم و گفتم بابا این که کار هرروزشه خاله خیلی ذوق زده شده بود.

 

خلاصه شیطون بلا و باسیاستی.

در ادامه مطلب چند تا عکس بذارم و برم از بس بیدار شدی کچلم کردی

 

این خونه ی منه دوستان (بابایی میگه دلم نمیاد از این خونه بریم و دخترم خونه خراب بشه)

ده ه ه ه ه ه ه ه ه ( این یه بازی بین من و مامان و بابامه خیلییییییی باحاله عاشق این بازی ام دیگه ول کن ماجرا نیستم راه میرم و همش این کلمه رو میگم بیچاره مامان و بابام مجبورن هر دفعه ش بگن ده ه ه ه)

این آدما خیلی عجیب غریبن اوایل تولدم که اخمو بودم میگفتن این دختره چرا اینقدر اخم میکنه

حالا که خوش رو و خنده رو شدم میگن این دختره چرا همه ش میخنده ...

یکی به من بگه چیکار کنممممممممممممم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

الان این چی چی بیده ... (به ظاهر که خوشمزه میاد نکنه مثل اون روز دوباره تنهایی بخورنش)

دوستان نصف شبه و من خوابم نمیاد چشام پر شیطنته موافقین بریم شیطنت کنیم

بذار ببینم چی تو کیف مامانمه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

من که سر در نمیارم ولی برای چشم گرمی یه نگاه میندازم

هی وای من سوادم ندارم بخونممممممممم

دوستان من خوابم گرفتهههههههه شیطنت دیگه بسه( راستی من وقتی میخوام مامانمو از خواب بیدار کنم موهاش رو از پشت میکشم وقتی میگه آیییییییییییی بلند بلند قهقه میزنم اینجوری مامانم مجبور میشه بیدار بشه ههههههههههههه )

مرسی از اینکه صبوری کردید بایییییییییییییییییییی تا پست بعدی در خونه ی جدیدمون

پسندها (1)

نظرات (5)

مامان سها
29 دی 91 2:39
مبارکه دندون نازش سوسن جون آش دندونی یادت نره راستی عزیزم من هم همینم الان کلی برات تایپ کردم تا خواستم ارسال کنم نی نی ام بیدار شد و همش پرید از دست این بچه ها ممنون که اومدی دوستت دارم بوس
خاله ی رهام جون
29 دی 91 21:51
مبارک باشه اولین دندون نی نی تون. ایشالا بعدی هاش !
زهرا آقایی
1 بهمن 91 12:33
سلام سوسن جون. مروارید نو مبارککککککککک.
سمان مامان آرشیدا
4 بهمن 91 2:51
مبارکه دندون دار شدن دخملی. ایشاللا همه دندوناش بی دردسر دربیان. چقدر خوشگل و ناز و خوش خنده و تپلیه این آترینا نازی. با دیدن عکساش کلی حال کردم.
مامی آوید
4 بهمن 91 14:56
دندون درآوردن این خوشگل خانم اوپولی مبارک باشه...ماشالاااا خیلی ناز شده...خدا حفظش کنه...خنده هاشو قربون برم منننننننننننننن...خاله مگه دستم به اون لپات نرسه...