آترینا برای اولین بار فرنی خورد هورااااااااااااااا
آترینا 5 ماه و 18 روزگی اولین قاشق فرنیش رو نوش جان کرد هوراااااااااااااااااا
روزی که میخواستیم بهت فرنی بدیم مامان جون و عمه لیلا هم اینجا بودن.
هر وقت فیلم های اون روز رو میبینیم کلی میخندیم خیلی جالب بود من و عمه لیلا در تب و تاب فیلم گرفتن
و سخنرانی کردن بودم درمورد این که امروز چه روزیه ....... و شما دختر گلم بی توجه به ما چشم از ظرف
تخم مرغ خوری که یه قاشق فرنی توش ریخته بودم که بدم نوش جان کنی برنمیداشتی و همین طور
دست و پا میزدی و دهنت هم باز بی صبرانه منتظر بودی که قاشق رو تو دهنت بذارم من هم قاشق رو
نزدیکه دهنت گرفتم و گرم سخنرانی جلوی دوربین بودم و ژست گرفتن برای عکس.
خلاصه وقتی یه قاشق فرنی رو بهت دادم منتظر دومیش شدی وقتی دیدی خبری نیست زدی زیر گریه
و چشم از ظرف برنمی داشتی و دهنت هم همچنان بازه باز .....
روز دوم هم که بهت فرنی دادم به خاطر اینکه گریه میکردی و بیشتر میخواستی مجبور شدم 4 قاشق
بهت بدم.
و امروز سومین روزی بود که فرنی خوردی مامان برای غذا دادنت لحظه شماری میکرد عاشق اینم که
غذا درست کنم و بهت بدم.
دیروز هم با بابایی رفتیم کلی برات اسباب بازی و یه مقدار لباس خریدیم ایشالا به شادی بپوشی عزیزم
با تمام وجودم از خدا می خوام همیشه در پناه خودش نگه ت داره عزیزم
مامانی عاشق چشم هاته وقتی بهم نگاه میکنی طوفانی از احساسات دربرم میگیره
مشتاقانه منتظر فرنی ...........
اینجا قاشق خالی بودم میخواستم نزدیک دهنت بگیرم که عکس بگیریم طاقتت طاق شد و قاشق رو از دستم گرفتی و گذاشتی تو دهنت.
مامان این همه اشتیاق رو برای غذا خوردن ازت دیدم وجدان درد گرفتم از این که چرا زودتر شروع نکردم
چند روزه تو روروکت میشینی کلی برای خودت ذوق میکنی و خیلی دوسش داری
مامانی هم از فرصت نهایت استفاده میکنه و به کارهاش میرسه.
اینجا داشتی از خوشحالی جیغ میکشیدی . مامان این کارها رو نکن یه روز میبینی غورتت دادم هاااااا