بدترین شب زندگی 16 ماهه آترینا
با اینکه دلم نمی خواد درمورد اتفاقات بد حرف بزنم ولی این واقعیته که آترینا دیشب بدترین شب زندگی 16
ماهگیش رو پشت سر گذاشت.
پریشب به خاطر اینکه آترینا 2 روز بود تب داشت بیمارستان بردیمش پزشک بعد از معاینه گفت باید آزمایش
ادرار بده خلاصه با کلی کلنجار رفتن با آترینا اون شب نتونستیم تست ادرار رو بگیریم نیمه های شب دوباره
تب آترینا بالا رفت با همسری پاشویه ش کردیم و بهش شیاف زدیم که خدا رو شکر تبش پایین اومد و
خوابید فردا موقع افطار دوباره تب کرد دوبارهبه بیمارستان مراجعه کردیم پزشک این بار گفت در کنار آزمایش
ادرار آزمایش خون هم بده.
اسم آزمایش خون که اومد خیلی ترسیدم ازشون خواستم اینکارو نکنن ولی پزشک باید آزمایش خون انجام
بشه تا مطمئن بشیم مشکلی وجود نداره.
به همسری گفتم تحملش رو ندارم من میرم بیرون . آترینا رو بهش سپردم و رفتم تو سالن نشستم آروم
قرار نداشتم از یه طرف دلم میخواست پیشش باشم از طرفی تحملشرو نداشتم برام خیلی سخت بود
بعد از چند دقیقه منتظر موندن رفتم که پیشش باشم .
آنژیوکت رو دست آترینا کرده بودن اما دریغ از اینکه یه قطره خون ازش گرفته باشن کنار تخت آترینا رفتم و
سرش رو تو آغوشم گرفتم از بس گریه کرده بود دورتا دور چشماش قرمز شده بود خیلی دلم گرفت
سعی میکردم آرومش کنم اما پرستار ولکنش نبود آنژیوکت رو تو مچ اون یکی دستش بعد ساعد راست
بعد چپ و همچنین مچ هر دو پاهایش فروکردن.
در یه چشم به همزدن دخترم چگر گوشه م رو جلوی چشمهام تیکه پاره کردن آترینا اونقدر گریه میکرد
که از حال میرفت من هم درکنار تختش فقط اشک میریختم و صورتش رو بوسه بارون میکردم اونقدر دلم
آشوب شده بود که خون گریه میکردم حتی نمی تونستم یه کلمه حرف بزنم یا صداش کنم.
اما همسری صداش میکرد و بهش آرامش میداد.
بعد از اینکه خون گرفته شد و همسری نمونه ها رو به آزمایشگاه برد تازه بغضم ترکید و آترینا رو در
آغوشم گرفتم و زار و زار گریه کردم ...
نذر و نیاز کردم که دخترم سالم باشه چون هنوز تو تب میسوخت خوشبختانه خدا رو صد هزار مرتبه شکر
جواب آزمایشش خوب بود .
فقط مونده جواب آزمایش ادرارش که ان شالله اونهم جوابش خوب باشه.
دیشب با شیاف و پاشویه تبش رو پایین اوردیم. امروز دیگه تب نداشت .
فقط همینو بگم دیشب دلم خون شد و همون لحظه دعا کردم خدا نصیب هیچ مادری نکنه که صحنه
شکنجه شدن جگر گوشه ش رو ببینه.
این عکس دیشبه که از بیمارستان برگشتیم ما قربون صدقه ش میرفتیم اونم برامون ناز میکرد
قربون خنده های شیرینت ...
مادر فدات بشه همیشه برامون بخند ما رو به خنده های شیرینت عادت دادی طاقت گریه ها و اشکات
رو نداریم عزیزم
به قول بابا خانه خالی ز خنده ات مباد