6 روز ............ تا تولد
امشب من و شوهری برای شام بیرون رفتیم هوا خیلی خوب بود شام هم خیلی چسبید. این روزا دیگه
روزهای پایانی گردش 2 نفرمونه به همین خاطر سعی میکنیم تا قبل از تولد بیشتر با هم باشیم.
همه چی خوبه فقط گاهی دل درد دارم و یه مقدار بی خوابی. امروز صبح از 4 دیگه بیدار بودم و هر کاری
میکردم خواب نمیرفتم تا شوهری از سر کار اومد من حسابی کلافه و بی حوصله شده بودم امروز خیلی
طولانی تر از روزهای پیش برام گذشت.
امشب یه مقدار وسایل اضافی خورده ریزه برای دخملی خرید کردم با اینکه وسایلش رو کامل خریدم ولی با
حال هر وقت گذرم به بیرون میخوره بازم خرید میکنم انگار وسواس گرفتم همه ش این نگرانی رو دارم چیزی
کم و کسر نباشه.
ساک بیمارستانم رو هم بستم و همه چی رو آماده کردم. به روز عمل هم اصلا فکر نمیکنم تا استرس
بهم وارد نشه و دلهره نگیرم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی