2 ماهگی آترینا
٢ خرداد نوبت واکسن آترینا بود از مدتها پیش نگران اتفاقات بعد از زدن واکسن بودم از اینکه تب کنه و پاش
سفت بشه و بیقرار بشه نگران بودم ولی خدا رو شکر هیچ کدوم از اون اتفاقاتی که نگرانش بودم اتفاق
نیافتاد آترینا خدا رو شکر نه تب کرد و نه خبری از درد و بیقراری بود. بعضی اوقات شک میکردم که نکنه
واکسن رو اشتباهی زدن آخه از عمد به پاش دست میزدم تکونش میدادم هیچ عکس العملی که نشانه ی
درد باشه رو نداشت خیلی بی خیال بود. خلاصه به خیر گذشت و من یه نفس راحت کشیدم.
هفته ی گذشته به اتفاق آترینا و شوهری رفتیم شهرستان خونه ی بابا جون. البته این اولین سفر آترینا نبود
این سومین سفرش بود که خیلی بهمون خوش گذشت آب و هوای خوب و طبیعت زیبا تآثیر شگفت انگیزی تو
روحیه مون گذاشت.
یه کم از خصوصیات و شیطنت های آترینا بگم:
حموم کردن رو خیلی دوست داره وقتی حموم میبرمش جیکش درنمیاد و فقط نگاه میکنه گاه گاهی هم بهم
لبخند میزنه خلاصه بچه ی خوش آبیه.
چند وقتیه از خودش صداهای بامزه ای درمیاره و من و شوشو مترجمای درجه یکیشیم.
جدیدا یه مقدار بلا شده تا قربون صدقه ش نرم دهنش رو باز نمیکنه که شیر بخوره. خلاصه کارش رو خوب
بلده.
آهن ربا هم که شده تو کوچه و خیابون و مهمونی و خلاصه هر جا خانم گل رو میبریم نظر همه رو به
خودش جلب میکنه یه نیم نگاهی و یه لبخندی هم تحویلشون میده که بیشتر بهش توجه کنن.
ساعاتی از روز خانم گل فقط چرت کوتاه میزنن یه چیزی بین خواب و بیداری. و مامان خانمی دقیقا تو
همین ساعات هم باید کنارش دراز کشیده باشه و وای از وقتی که چشماش رو باز کنه و ببینه کنارش
نیستم همچین گریه میکنه و اشک میریزه که آدم از کار خودش پشیمون میشه.
وقتی داره چرت میزنه کنارش دراز میکشم حالات صورت و چشماش رو مرتب چک میکنم وقتی مطمئن
شدم خوابش عمیق شده تو 3 ثانیه جیم میشم بعضی وقتا هنوز به دم در نرسیدم صدای گریه ش بلند
میشه ناچارا دوباره برمیگردم تا فرصت دوباره ای پیدا بشه. خانم گل اونقدر زرنگ تشریف دارن که هر چند
دقیقه ی یک بار زیر چشمی نگاهی میکنه ببینه هستم یا رفتم اگه بودم که با خیال راحت به چرت زدنش
ادامه میده اگه نبودم هم که صدای گریه ش بلند میشه.
صبحها خوابش عمیقه ولی از 3 یا 4 به بعد فقط چرت میزنه. جدیدا منم خیلی خوابالو شدم چون بعضی
اوقات اونقد منتظر فرصت فرار میمونم که خودم هم خوابم میبره .
شوشو چند بار پرنسسمون رو پارک جلوی خونمون میبرد و درمورد درخت ها و طبیعت بهش توضیح میداد و از قرار پرنسس
کوچولوی ما بدعادت شدن و هروز عصرا میخواد پارک بره تا پارک نبریمش آروم نمیشه فکر کنم دخترکم
مثل مامانش عصرا تو خونه دلش میگیره.
به غریبه ها کلا کسایی که صدا و چهرشون براش آشنا نباشن شدیدا اخم میکنه و دخمل خوش قلب ما
تو فامیل به دخمل اخمو معروف شده.
اگه بخوام از فرشته کوچولوی 2 ماهه بگم حالا حالاها باید بنویسم. بقیه ش رو ایشالا تو پست های
بعدی مینویسم.
اینم چند تا عکس:
خونه ی باباجون آترینا و دختر خاله سیمین، فاطمه ی عزیزم . ( آترینا سریع احساس خطر میکنه )
یه وقت فکر نکنید آترینا اخموئه دخملم اینجوری ژست گرفته