10 ماهگی آترینا
سلام به همه ی دوستای عزیزم که حتی وقتی نیستیم فراموشمون نمیکنن و لطفشون رو ازمون دریغ
نمیکنن و عذر خواهی بابت اینکه خیلی دیر آپ شدم.
30 آذر به خاطر ماوریت کاری بابایی توفیق اجباری نصیبون شد تا باهاش همراه بشیم و به تهران بیایم که
ای کاش راضی میشدیم و خونه میموندیم و همراه نمیشدیم.
30 آذر برای تهران پرواز داشتیم که از بس هوا طوفانی و بد بود تغییرات فشار هوا باعث شده بود همه
مسافرین حالشون بد بشه. اصلا نمیتونم توصیف کنم که چقدر من و بابایی حالمون بد شد و خودمون رو
لعنت کردیم که تو این هوا با هواپیما سفر کردیم از حال شما هم خبر ندارم چون به ظاهر خواب بودی
میدونم صد در صد این تغییر فشار حال شما رو هم بد کرده بود.
از قبل به خاله خبر ندادیم که داریم میایم تهران میخواستیم سوپرایزش کنیم که از شانس بد خاله اون
روز رفته بود مهمونی خلاصه به جای خاله خودمون سوپرایز شدیم و حالمون گرفته شد.
من و شما خونه ی خاله موندیم و بابایی هتلی که بانک براشون در نظر گرفته بودن رفتن و ساکن شدن.
از بس که هوا آلوده و سرد نمیشد بیرون رفت فقط از سر اجبار با عمه لیلا یه سر رفتیم بوستان و خیابان
بهار برای عیدت خرید کردیم.
از قیمت ها هم هیچی نگم که گرونی بیداد میکرد ...........
تهران به شدت سرما خوردی به شکلی که خر خر میکردی این دفعه تو خواب نه بخاطر دندونات بلکه به
خاطر خفگی بیدار میشدی و گریه میکردی و ریزش آب بینی شدید پیدا کردی.
من هم که به شدت سرفه میکردم گاهی با سرفه های خودم بیدار میشدی.
همون تهران پیش متخصص بردمت و گفت سینه ت خلط داره و یه مقدار دارو برات نوشت وقتی برگشتیم
4 روز استفاده کردی هیچ تاثیری نداشت و اصلا بهبودی پیدا نکردی و فقط کار من شده بود که از صبح
فقط جعبه ی دستمال کاغذی دستم بگیرم و آب بینی ت رو پاک کنم دیدم فایده نداره پیش یه متخصص
دیگه بردم گفت آلرژیه و یه مقدار دارو نوشت دیگه ترسیدم دوباره دارو بهت بدم و خوب نشی به همین
خاطر دست نگه داشتم تا پیش دکتر خودت که فوق تخصصه نوبت بگیرم تا اون نظر نهایی رو بده و دارو
تجویز کنه که عکس از سینه ت گرفت و معاینه کرد گفت آلرژیه.
علت خر خر کردنت به خاطر اینه که آلرژی باعث شده راههای تنفس ت تنگ بشه 2 تا اسپری داد که از
وقتی استفاده کردی بهتر شدی و خیلی موثر بود.
این آلرژی که از تهران کلیک خورد دیگه خدا میدونه از هوای آلوده بوده یا چیز دیگه باعثش بوده.
برگشتنی بلیط قطار گرفتیم از بس ترافیک تهران سنگین بود و همه ماشین ها مجبور بودن سانتی متری
حرکت کنن و اونقدر تو این ترافیک ها علاف شدیم که 5 دقیقه دیر رسیدیم و قطار رفت و بلیط هامون
سوخت و کلی حالمون گرفته شد.
مجبور شدیم دوباره بلیط بگیریم نه تا خود اهواز بلکه تا اندیمشک.
شب تو قطار هر چند کف رو پوشوندم و ارتفاع کم بود ولی باز از ترس اینکه نکنه از تخت بیافتی چشم رو
هم نذاشتم وقتی اندیمشک رسیدیم از اونجا برای اهواز سوار شدیم اهواز که رسیدیم یه نفس راحت
کشیدم هر چند هر 2مون سخت بیمار شدیم.
این یک ماه و نیم گذشته از بس از سرما خوردگی و درد دندون و آلرژی و شل شدن شکمت رنج کشیدی
از 8 ماهگی وزنت ثابت مونده نمودار وزنی ت دقیقا یه خط صاف شده.
با چند تا متخصص صحبت کردم همه شون گفتن که سالم هستی و مشکلی نداری علت ثابت موندن
وزنت هم به خاطر وزن بالاته دکتر خودت میگفت تا 5 ماه دیگه هم اضافه نکنی جا داری.
آخیششششششش تموم شد تا این پست رو نوشتم پوستم کنده شد چون وسطش 5 بار از خواب
بیدار شدی و گریه کردی الان دیگه با اجازه ت 4 صبح شده .
نمیدونم چرا این نی نی ها هر چی بزرگتر میشن دردسرشون بیشتر میشه دیگه دارم کم میارم ...
ولی خداییششش روز به روز تو دل بروتر و شیرین تر میشن.
آترینا که گلوله نمک شده خیلی خواستنی شده.
وااااااااای که این لذت مادر شدن اصلا به راحتی به دست نمیاد کلی بابتش باید بها بپردازیم.
و امون از دل مادر که اینقدر خالصانه فداکاری میکنه و تو همه ی زمینه ها مصالح فرزندش رو به خودش
ترجیح میده و این حس قشنگ و پاک و مقدسیه که هزاران هزار بار قابل ستایشه.
اینم آترینا جوجویی ما که اکثر اوقات دستش تو دهنشه (به خاطر دردو خارش لثه هاش)
اینم از اون خنده های دلبری و نگاهی که سرشار از شیطنته
آترینا تو بغل پسر عموش اهورا جون.
2 تا عکس اولی مال 9 ماهگیش بود از 10 ماهگی ش عکس زیادی ندارم فرصت نشد عکس یگیرم
ایشالا پست بعدی.
ممنون از اینکه صبوری کردید