آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

آترینا مسافر کوچولوی بهار

کابوس های شبانه

1390/12/15 16:33
نویسنده : سوسن
455 بازدید
اشتراک گذاری

این شبهای اخیر کابوس های عجیبی میبینم هر چند میدونم دلیلش ترس ها و نگرانی هایه که باهاشون در

طول روز درگیرم. با این حال بعضی وقتا این کابوس ها منو نگران میکنه و میترسونه.

دیشب خواب دیدم دخملک به دنیا اومده ولی اونقد ریز و کوچیکه که میترسم بغلش کنم و همه ش این

نگرانی رو داشتم که نکنه تو دستم لیز بخوره و آسیب ببینه. تو خواب خیلی مضطرب و نگران و غمگین بودم

طوری که شوهری داشت باهام دعوا میکرد که حالت های من عادی نیستن و باید بچه به حال خودش

بذارم داشت بهم میگفت که من وسواس دارم که از خواب پریدم.

هر شب یه مدل کابوس میبنم یه شب هم خواب دیدم خیلی خیلی شیطونه و اذیت میکنه طوری که حتی

نمیتونستم یه لحظه ازش غفلت کنم و همه ش تو این اضطراب به سر میبردم که الان یه بلایی سرش

میاد.

نمیدونم این کابوسا طبیعی یا نه ولی سعی میکنم بهشون فکر نکنم و فقط به قشنگی های تولد 

دخملک فکر کنم.

فردا 16 اسفند هفته سی و شش تموم میشه و اگه خدا بخواد وارد هفته ی سی و هفت میشم تا

تولد دخملک فقط 16 روز مونده البته اگه 2 فرودین سزارین بشم هنوز دقیق مشخص نیست.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان پریسا
15 اسفند 90 17:38
سلام عزیزم شما با افتخار به جمع دوستان ما پیوستید.
محمد
16 اسفند 90 8:25
سلام بر آبجی عزیزم ممنونم که سرزدید با افتخار جزء دوستانم قرارتون میدم شاد باشید وسلامت ان شاءالله به سلامتی ......
مامان نوژا
16 اسفند 90 8:37
سلام دوست خوبم اینها همش طبیعیه منم همینطوری بودم همش هم به خاطر ترس از زایمان وترس از بزرگ کردنش هست .چ.ن احساس مسولیت میکنی این خوابهای ترسناک رو میبینی با به دنیا اومدن نینی همه این کابوسها تمام میشه
مامان کیاوش
16 اسفند 90 10:13
عزیزم فکر میکنم طبیعی باشه.من کابوسهای خیلی بدتری میدیدم.
ریتا
16 اسفند 90 11:23
نگران نباش خانومی. منم برای نحوه خوابیدن و... خیلی اضطراب داشتم وقتی چند نفر رو شنیدم که تا ماههای بالا اصلا نمی دونستن که باردار هستن اعتماد به نفس پیدا کردم. پیچیدن بند ناف دور گردن جنین که معمولا همه رو موقع خواب نگران میکنه معمولا به علت بلندی بند ناف و حرکات خود جنینه بنابراین از دست تو خارجه فقط موقع پهلو به پهلو شدن آروم بچرخ که نی نی دچار استرس نشه. همین! من سه ماهه اول خیلی گریه کردم و مضطرب بودم چون آمینوسنتز برام لازم بود یعنی نی نی مشکوکگ به سندرم داون بود ولی بعد از اون خدا ر شکر خوبم و استرسی ندارم.
ترنجی
16 اسفند 90 14:02
سلام سوسن خانم خوبید؟ برای من تازه ادرس وبلاگتون باز شد وگرنه زودتر میرسیدم خدمتتون این کابوسها وترسها همه طبیعین منم داشتم و هنوزم دارم اما باور کن بعد زایمان خود خدا تحما و طاقتشو هم میده و ترسها کمرنگ تر میشن به خدا توکل کن
محمد
17 اسفند 90 10:55
مامان سها
17 اسفند 90 21:45
عزيزم نگران نباش همه چي تموم مي شه به سلامتي ... از دخملت بخواه بهت آرامش بده ... باهاش حرف بزن ...