آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

آترینا مسافر کوچولوی بهار

سرگرم شدن با شیطنت های دخملک

1390/12/14 16:28
نویسنده : سوسن
1,401 بازدید
اشتراک گذاری

مامانی یواش تر...... چه خبرته نکنه شکم مامان رو با کیسه بوکس اشتباه گرفتی عزیزم که اینطوری به باد

مشت و لگد گرفتیش.

مامان فدای مشت و لگدهای کوچولوت بشه عزیزم. دلم برای دیدنت و لمس کردنت یه ذره شده، نمیدونم

چرا اینقد روزا کش دار و طولانی شدن هر روز رو 10 مرتبه می شمورم هر چی می شمورم که تمومی 

نداره فرشته کوچولو. مامان تو بارداری به معنای واقعی درک کرده که انتظار چقدر سخت و طاقت فرساست

ولی هروز برای اینکه تحمل این انتظار برام فابل تحمل تر بشه چشامو میبندمو کنارم خودم تو بیمارستان یا

وقتی میاریمت خونه تصور میکنم خلاصه حسابی کله قند تو دلم آب میشه.

خیلی دوست دارم بدونم که وقتی به دنیا میای  اولین عکس العمل های من و بابات نسبت بهت چیه. اصلا

اون لحظه چه حسی داریم و چقدر هیجان داریم.

بابات رو میدونم که عاشق بچه هاس و در طول بارداری حسابی باهات خو گرفته و برای خودش خیال 

پردازی کرده که وقتی به دنیا اومدی چه کارهایی برات انجام بده. 

و حتی گاهی وقتا میگه سوسن خواب دخترمون رو دیدم و کلی هیجان زده س از اینکه تونست تو خواب

بغلت کنه و لمست کنه وقتی می پرسم خوب چه شکلی بود طبق معمول میگه چهره ش رو خوب 

نتونستم ببینم. دخترم تعجب نکن ایشالا بیای بابا رو بیشتر میشناسی میدونه من بهش پیله میشم این

رو میگه که خودش رو خلاص کنه آخه از گفتن جزییات شدیدأ عاجزه.

فقط اینو بدون دلتنگتم و شیفته ی اینم که لحظه تولدت فرا برسه.

میبوسمت و دست خدای مهربونی که تو رو به من و بابا هدیه داد میسپارمت.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامان نوژا
15 اسفند 90 9:12
سلام عزیزم من لینکتون کردم.
ريتا
15 اسفند 90 10:03
اي جانم عزيزم. منم كلي ذوق ميكنم با حركات پسرم. خيلي حس نابيه حس مادر شدن! راستي تاريخ دقيق زايمان شما كي هست؟ من 20 فروردين كه احتمالا زودتر بشه
مامان سها
16 اسفند 90 13:04
عزيزم نازي ... قدر اين لحظات رو بدون و تا مي توني براي ديگران دعا كن چون در واقع دعا براي ديگران در حق خودت اجابت ميشه از آشنايي تون خوشحالم ...